نگاشته شده توسط: arasava | دسامبر 30, 2008

قمار

SP-082-0111

زندگیمون شده قمار، باید دستت رو نشه، باید مواظب آس طرف باشی، باید برگه های دست طرف رو بخونی. باید یادت باشه چه برگی هست و کدوم رفته ، باید باید باید باید ….. 1000 تا باید و نباید.

درست موقعی که میدونی دست طرف چیه، از همه رو دست می خوری چون خیلی کارا رو از دلت نمیاد انجام بدی، چون فکر میکنن ساده ای، چون قمارباز نیستی

نگاشته شده توسط: arasava | دسامبر 23, 2008

دانشجوهای رمانتیک

یکی از سرفصل های درسی که برای دانشجوهام میگفتم نحوه کار یک نرم افزاری بود. بعد از 2 هفته و تموم شدن بحث براشون یک پروژه تعریف کردم ، اینکه با اون نرم افزار راجع به 1 موضوع آزاد کار کنند و کار رو نهایتا تا 1 هفته برام MAIL بزنند.

از فرداش مثل ندید بدیدا هر روز MAIL رو چک می کردم و تا پایان هفته نهایتا 4 نفر زحمت کشیدند و تا زمان مقرر پروژه رو برام فرستادند. منم اولین کاری که کردم این بود که امتحانی که گفته بودم میگیرم رو میخواستم لغو کنم اما نشستم و سئوال طرح کردم و تصمیم گرفتم فرداش هم خشک و جدی برخورد کنم (کلاسداری من مبتنی بر رفاقته). اما تا به کلاس رسیدم یخم باز شد و نتونستم خشک برخورد کنم. البته دلیلی هم که آوردن منطقی بود و آن دلیل همانا کند بودن اینترنت و حجم بالای پروژه بود ، اما امتحان گرفتم و از قضا بین هر 2 نفر هم 2 متر فاصله انداختم.

موضوعاتی که بچه ها کار کرده بودند برام جالب بود و اصلا یک دلیلی هم که موضوع آزاد گذاشته بودم میخواستم رو کل کلاس شناخت پیدا کنم .

از 22 نفر 18 نفر کار رو ارائه دادند و 3 نفر اصولا شاد تشریف داشتند. 1 نفر عذرش موجه بود.

4 نفر موضوع کامپیوتری انتخاب کردند. 1 نفر اجتماعی، 2 نفر پزشکی، 3 نفر راجع به شاعران، 3 نفر یک داستان و 5 نفر هم بحث های رمانتیک و جملات عاشقانه .

داخل پرانتز – یکی از دانشجوها راجع به ساختمان انواع مانیتورها بحثی رو ارائه میداد تا رسید به جایی که گفت تکنولوژی مانیتورهای LCD جوریه که هاله نور ایجاد نمیکنه و من ناخودآگاه رفتم به عوالم روحانی …

نگاشته شده توسط: arasava | دسامبر 20, 2008

یلدا با حافظ

نگاشته شده توسط: arasava | دسامبر 15, 2008

حال کردم 2 تا عکس بزارم تو وبلاگم. فیلم هم بلد نیستم بازی کنم . آدم وقتی از یکی خوشش میاد لابد خوشش میاد دیگه …

نگاشته شده توسط: arasava | دسامبر 5, 2008

قيصر: فكر كردي چي ننه؟ كسي از مردن ما ناراحت ميشه؟ نه ننه… سه دفه كه آفتاب بيفته لب اين ديفار و سه دفه كه اذون مغربو بگن، همه يادشون ميره ما كي بوديم و واسه چي مرديم، همون جوري كه ما يادمون رفته… اين دوره زمونه كسي حوصله قصه شنفتن نداره


نگاشته شده توسط: arasava | نوامبر 23, 2008

این روزها

این روزها در روزهای شلوغ کاری ، تنها اتفاقی که خوشایند بود برگشت دوباره ام به تدریس بود البته در محیطی جدید به نام: دانشگاه ! اسمش دانشگاهه، اینکه رسمش چی باشه رو خدا عالمه … اما من تمام سعی و تلاش خودم رو میکنم اون چیزی که میگم در اندازه های دانشگاه و دانشجو باشه. تا اینجاش که راضی کننده بوده.

اما نکته ای که برام خیلی جالبه شنیدن واژه : » خسته نباشید » هست!! و نکته ی دیگه اینکه کلاس مثل یک باغ میمونه اما بعضی ها در باغ نیستند.

2- این چند وقته چیزی که فکرم رو آزار میده دیدن توقعات نابجای برخی آدم هاست. اینکه باید براشون کوه بکنیم اما یک سنگ ریزه هم حاضر نیستند از جلوی پای آدم بر دارند.

نگاشته شده توسط: arasava | نوامبر 7, 2008

برگزاری یک همایش و روشن شدن چند موضوع

بعد از 1 ماه تلاش بی وقفه ای که به همراه همکارانم در مرکز خدمات تخصصی بین المللی ایرانشناسی داشتیم بالاخره 4 شنبه هفته پیش همایش دریای مازندران، گردشگری و محیط زیست دریایی رو برگزار کردیم.  هدف از برگزاری این همایش هم ایجاد جرقه و یا زدن تلنگری به جامعه دانشجویی درباره دریای مازندران، خزر ، کاسپین و … ( که اسم این یکی هم بدتر از خلیج فارس برای خودش داستانی داشت و ما مازندران صداش کردیم حالا به غلط یا درست) در آستانه سالروز امضای کنوانسیون تهران بود. خلاصه عذابتون ندم با همکاری اساتید فن و دفتر مطالعات سیاسی وزارت امور خارجه مقدمات چیده شد و اینجناب هم بودم دبیر کمیته اطلاع رسانی و تبلیغات و چه کمیته ای بود که کار طراحی و سفارش و دعوت و ارسال خبر و … همه بر عهده خودم بود مثل باقی کمیته ها که فقط در حد یک نفر مسئول داشتند. خلاصه اینکه 5-6 نفر آدم مقدمات اینکار رو با تمام مصیبت ها و کمبود های مالی و سختی های هماهنگی و چند روز آخر ترافیک رو هم بزارید روش انجام دادیم و بالاخره همه چیز جای خودش انجام شد. خبرهاش رو هم میتونید ایسنا و CHTN و ایرنا و یا ایلنا بخوانید. مهم ترین خبر این همایش هم که در بیانیه همایش آمد ثبت درياي مازندران در فهرست ميراث طبيعي ملي بود که با انجام این کار هم تکلیف اسم مشخص میشه و هم بودجه سالانه  ی هنگفتی از طرف سازمانهای جهانی برای مراقبت از این دریا اختصاص داده میشه.

1 مطلب دیگه اینکه مجری برنامه قال مون گذاشت و من برای بار دوم مجری گری برنامه ای رو بر عهده گرفتم. نسبت به بار قبل استرس کمتری داشتم. اما دوستان میگفتن که تپق زدم و من هم همچنان مصر که تپق نزدم. فیلم قضیه و برنامه نود و حرکات آهسته همه چیز رو مشخص میکنه. D: . برای بار بعد دیگه فکر میکنم آماده ی آماده ام. تجربه ی خوبی بود.

اما چند نکته ای باعث تاسف بودک

1- قدیما که تو دانشگاه 1 همایش فکسنی در سطح دانشگاه برگزار می کردیم یادش بخیر تو سالن جای سوزن انداختن نبود. همه شوق و اشتیاق داشتن که شرکت کنن و ماهم خبرنامه هم در میاوردیم براش !! هر چند که همه شون توقیف میشد !

اما در دانشکده ای که رشته گردشگری دانشگاه علامه طباطبایی نیز همانجاست هم در سطح کارشناسی و هم کارشناسی ارشد بساط فوتبالش از بساط همایش اینچنینی شلوغ تر بود. برداشتم اینست که دانشجویان امروز بیشتر ادعایند تا عمل.

زمان ما دانشگاه رو به آتیش میکشوندیم، درس هم نمیخومدیم اما موقع همایش ها هم ما در صف اول بودیم. با اینکه درسمون هم تعریفی نبود اما طرح های پژوهشی دانشگاه هم برای ما بود. خلاصه اینکه آمدند اما نه اونجوری که آدم دلش میخواست .

2- مسئولین دانشگاه بی تعارف به کاسب ها می مانند تا مسئولین علمی و فرهنگی . همینقدر که همین رفتار به خدمه دانشگاه هم تسری پیدا کرده بود و هر کدامشان که مارا میدیدند از ما PAKAGE  میخواستند حالا این پکیج سر هم 3500 تومان میشد یا نه! بگذریم

3- برخی خبرگزاری ها و روزنامه های محترم. به یک جا زنگ زدم میگویم دعوتنامه را ارسال کردم خدمتتان و آدم هایی که قرار است در همایش شرکت کنند از معاون وزیر شمردم تا به پایین که اهمیت موضوع را بفهمانمش دست آخر می گوید اگر وقت کردیم چشم. اما اگر خداداد عزیزی عطسه کند سریع روی تلکس است. فردا همین ها هم میخواهند ادعا سر دهند که خزر چنین شد و چنان.

بدش را گفتم بگذار خوبش را هم بگویم. این برنامه دید من را نسبت به خبرگزاری ایرنا هم عوض کرد. ایرنا تنها خبرگزاری بود که متن خبری ارسالی دبیرخانه را تمام و کمال کار نکرد و با گشت و گذار در سابقه خبر یک خبر کاملا ترکیبی را فرستاد و به قول معروف کفم برید و نشان داد به رغم اینکه مثل بچه های یتیم و هی این دست و آن دست نی شود هنوز هم اصالت دارد.

برخی مطالب و پیش شرط ها را هم برای حضور برخی خبرنگاران شنیدم که خودم خجالت کشیدم و واقعا درک نکردم شاید هم عرف است و من نمیدانم اما 4 تا همایش که برگزار شده عرف نبوده . باز هم نمیدانم از دوستان خبرنگارم میپرسم.

رادیو هم یک مصاحبه مستقیم در صبح برگزاری همایش از ما رفت. در کل این تجربه هم برایم خوب بود

4- و آخر خودم که از بس خسته شدم دو روز تعطیلی را با اینکه کلی کار داشتم به رفع خستگی گذراندم.حالا یا خسته بودم یا حوصله نداشتم نمیدونم!!!

خلاصه این که از خلیج فارس رسیدیم به کاسپین ، مازندران، خزرو این هم گذشت.

نگاشته شده توسط: arasava | اکتبر 20, 2008

من دلم سخت گرفته است از اين

ميهمانخانه ي مهمان كش روزش تاريك

نگاشته شده توسط: arasava | اکتبر 14, 2008

دو عکس و 2 هزار نکته

خـاتــمـي، عـــنان، پـرودي، دانــدويك، رابينـســون و سـم‌پـايـو درافتتاح همايش دین و دنیای جدید
ديدار «اماني عبيد كرومه» رئيس جمهور زنگبار با محمود احمدي نژاد
توضیحی نداره این عکس ها اما فقط این رو بگم که برای من عکس بالا و پایین خیلی فرق داره . همین …
نگاشته شده توسط: arasava | اکتبر 8, 2008

دور برگردان و اخلاقیات

1- وقتی که میبینی دارن دورت میزنن وظیفه و اخلاق ایجاب میکنه که تو هم دورشون بزنی و در نتیجه شخصی که مرا دور میزنی، من هم دورت می زنم و به هیچ می انگارمت حتی اگر منشی با زور بخواهد برای صحبت با تو ارتباط بدهد.

2- خدا نیاره اون روزی رو که بچه ها ادعای بزرگی کنند و دنیا دچار وهم بشه (بگید آمیییین )

3- چند وقتی است که هفته نامه شهروند امروز ( و کلا  اصلاح طلبان ) افتاده اند در گیر پیچ خاتمی – کروبی – نوری و شهروند امروز ی ها هم به گمانم بیشتر از آنکه دلشان بخواهد مثلا نوری یا کروبی کاندیدای ریاست جمهوری شود – که به نظر من فعلا خودشان هم نمی دانند چه می خواهند – دوست دارند که خاتمی نیاید. دلایلی هم که آورده می شود راحت میشود فهمید که دلیل نیست بهانه است. مسیح علی نژاد مطلبی در این باره نوشته که نقطه عطف آن پایانش است و به نظرم خوب عاقبت کار را دیده.

« Newer Posts - Older Posts »

دسته‌بندی