نگاشته شده توسط: arasava | سپتامبر 2, 2009

فال حافظ

سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق ميکده از درس و دعای ما بود
نيکی پير مغان بين که چو ما بدمستان هر چه کرديم به چشم کرمش زيبا بود
دفتر دانش ما جمله بشوييد به می که فلک ديدم و در قصد دل دانا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل کاين کسی گفت که در علم نظر بينا بود
دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد و اندر آن دايره سرگشته پابرجا بود
مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت که حکيمان جهان را مژه خون پالا بود
می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی بر سرم سايه آن سرو سهی بالا بود
پير گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ار نه حکايت‌ها بود
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد کاين معامل به همه عيب نهان بينا بود
نگاشته شده توسط: arasava | مارس 18, 2009

صدا همون صدا بود …

bahar

اول اینکه عید شما مبارک امیدوارم سالی پر از خوبی، شادکامی و موفقیت در انتظارتان باشد

و بعد اینکه آمدم مثنوی هفتاد من کاغذ از سالی که دارد می گذرد نوشتم و دست آخر دیدم که «ولکن دل به غم مسپار» …

خلاصه اش این بود که بهار بهانه است برای آغاز دوباره … حتی اگر هزار بلا سرت آمده باشد در سالی که دارد می رود

و اینکه به این بهانه هم سال نو را تحویل بگیریم و هم خودمان را

چه اشکالی دارد اصلا برای خودتان کارت پستال بهاری هم بفرستید…

یک جوری ما کرگدن های پوست کلفت باید خودمان را دلداری بدهیم برای آغاز دوباره

چه بهانه ای بهتر از جشن تولد بهار و جشن تولد من ؟

نگاشته شده توسط: arasava | فوریه 22, 2009

به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را ؟

هلا ! من با شمايم، هاي ! … مي پرسم كسي اينجاست ؟
كسي اينجا پيام آورد ؟
نگاهي، يا كه لبخندي ؟
فشار گرم دست دوست مانندي ؟

و مي‌بيند صدايي نيست،
نور آشنايي نيست،
حتي از نگاه
مُرده اي هم رد پايي نيست

صدايي نيست الا پت پت رنجور شمعي در جوار مرگ
ملول و با سحر نزديك و دستش گرم كار مرگ
وز آن سو مي‌رود بيرون،
به سوي غرفه اي ديگر
به اميدي كه نوشد از هواي تازه ي آزاد
ولي آنجا حديث بنگ و افيون است
از اعطاي درويشي كه مي خواند:
جهان پير است و بي بنياد،
ازين فرهادكش فرياد

وز آنجا مي‌رود بيرون، به سوي جمله ساحلها
پس از گشتي كسالت بار
بدان سان باز مي‌پرسد سر اندر غرفه‌ي با پرده هاي تار:
كسي اينجاست؟
و مي‌بيند همان شمع و همان نجواست

كه مي‌گويد بمان اينجا ؟
كه پرسي همچو آن پير به درد آلوده‌ي مهجور
خدايا به كجاي اين شب تيره بياويزم قباي ژنده ي خود را ؟

نگاشته شده توسط: arasava | فوریه 10, 2009

رفتم به باغی – دیدم کلاغی

حکایت کلاغ باغ بازی بچه ها شده دل ما

دارد سنگ ماخورد

و دنگ دنگ

مثل آونگ سرش…

******

شوخی که نیست

این تو بمیری از آنها ….

نه که نیست!

دارد تاب میخورد

میان این چون پر سیاه بخت اش و …

دارد پر پر میزند می زند کلاغ

*****

دلش این انار شکسته

– مثل شیشه –

دل که نه زهره می برد

دانه دانه در برهوت خشکیده

***

نسخه پزشک را به خود پیچیده

تا صبح هم دوا نمیکند

شب نخورده دارد….

دراز است این قصه … باز هم مرد

***

رفتگران دوباره می آیند و …

یک کیسه هر شب سهم شان است از کوچه ما

شبانه می برند…

لاوان – 27 / 7 / 86

نگاشته شده توسط: arasava | فوریه 4, 2009

آمدن یا نیامدن؟ مسئله این نیست!

در میان اخبار آمدن و نیامدن کاندیداهای ریاست جمهوری – اصولگرایان را کاری ندارم – یک نکته به نظرم خیلی جالب و البته تعجب برانگیز است و آن اینکه :

آقای کروبی از مدتها پیش اعلام کاندیداتوری کرده اما هنوز ستاد انتخاباتی ایشان رییس ندارد. ایشان الباقی نفرات را به خط کرده اند و آخر سر می خواهد برای ایشان یک رییس بیاورد.

در مقابل ایشان میر حسین موسوی هنوز نیامده اما در خبرها آمده بود که اعضای اصلی ستاد انتخاباتی خود از جمله رییس ستاد انتخاباتی خود را انتخاب کرده اند.

همین امر به نظر من نشان می دهد که میر حسین در صورت آمدن بسیار با برنامه تر و منسجم تر از کروبی کار خواهد کرد. و کروبی نشان می دهد با اینکه آمده اما یلخی آمده و تردید های زیادی در اداره امور – و نه آمدن – دارد ، حتی بیشتر از خاتمی. تردید خاتمی بیشتر در آمدن است – البته اگر سناریو نباشد- .

نگاشته شده توسط: arasava | فوریه 1, 2009

1- در تاکسی نشسته ام. دیرتر از همه مسافران سوار شدم و نمی دانم بحث بر سر چیست . پسر جوانی در صندلی جلو نشسته و خیلی دوست دارد بحث سیاسی کند و راننده مسنی هم همراهیش میکند. من هم دارم گوش می دهم و از اول بحث سعی ام بر این بود که شنونده خوبی باشم و قضاوت کنم.

و نتیجه شنیدن و قضاوت من اینکه پسر جوان مثل اکثر ما غرولند است بیشتر صحبت ها و انقادهایش. اینکه انتقتد داریم اما حرف مان حرف خودمان نیست و فقط حرف دیگران – و یا اخبار خوانده شده و شنیده شده  – را بزک می کنیم و با غرور تمام می گوییم به آنکه ذره ای فکر کنیم.

2- برگه های امتحانی دانشجویان عزیز را تصحیح می کنم. بعضی ها در حد شاهکار هستند. – خدایا مرا ببخش و بیامرز بخاطر زجری که به اساتیدم داده ام در هنگام تصحیح برگه های امتحانی ام –

یکی برگه خالی داشت تحویل من می داد گقتم لااقل داستان بنویس که یک چیزی برای نمره دادن داشته باشی.

آن یکی از جدی جدی می پرسد که : استاد من هیچی نخوندم می توانم تقلب کنم؟ و من هاج و واج نگاه می کنم فقط!

هر برگه ای که تصحیح می شود حکایتی است برای خودش و دارم فکر میکنم که کجای کار اشتباه بوده. من؟ آنها؟ …

نگاشته شده توسط: arasava | ژانویه 28, 2009

سیبیلیسم در برابر فمنیسم

در خبرها آمده بود که به خاطر اینکه تیم نوجوانان استقلال با تیم بانوان استقلال بازی کرده اند – شاید هم بالعکس اونا با اینا بازی کردن- و در نتیجه یسبیلیسم بر فمنیسم پیروز شده و تیم ضعیفه ها منحل شد اینجا بخونید

قبل از اینکه این اقدام انقلابی (یعنی انحلال رسمی تیم فوتبال بانوان) صورت بگیرد نفراتی از هر دو طرف حسابی نقره داغ شده بودند. این رو هم اینجا بخونید.

حالا 3 تا نکته: اول اینکه اینجور بازی ها حسابی دیدن داره مخصوصا کری خونیشون، حیف بشه ما نبودیم – چقدر هم استادیوم برو هستم من –

نکته دوم – کاملا جدی – : از قدیم گفتن یه جاهایی چشاتون رو درویش کنید اما مثل اینکه این موضوع تو مملکت ما کاربرد نداره.

نکته سوم هم اینکه معمولا در مسابقه فوتبال 2 تیمم وجود دارد نه یک تیم. چرا تیم نوجوانان رو منحل نکردند؟؟

و یک توضیح ضروری هم اینکه اینا رو که نوشتم احیانا فمنیست های محترم فکر نکنند که جانبداری کردم ! نه  از این خبرا نیست چون عقیده دارم در روی زمکین هیچ فمنیستی وجود ندارد!

نگاشته شده توسط: arasava | ژانویه 20, 2009

برای عادل فوتبال ایران

این پست به احترام عادل فردئسی پور است.  کسی که در وانفسای فوتبال بیمار و نا به سامان ایران – که بخشی از آن را در زمان حضور در پاس تهران بعنوان سرباز از نزدیک درک کردم و دیدم – از معدود افرادی است که پابرجا مانده، حرفش را می زند – البته می زد – انتقاد می کند و ابایی از کسی ندارد و نام عادل را برازنده خود کرده.

برنامه این هفته 90 از ابتدا مشخص بود که محافظه کار است، از همان ابتدایی که تمام برنامه هایشان را پخش کردند و با 1 ساعت تاخیر برنامه را آغاز کردند. آغازی که با اختلال سیستم مخابراتی دریافت و ارسال اس ام اس شروع شده و کوتاه ترین برنامه نود هم شد و مسابقه اس ام اس هم در یک خشونت عریان بر علیه آزادی بیان و انتشار عقیده منتفی شد.

یک خاطره ای از مرحوم نوذری نقل می کنند که چون در برنامه هایش زیاد تیکه می پراند به او تذکر دادند که جدی برنامه اجرا کند و تیکه ای هم بار کسی نکند و گویا نوذری هم یک برنامه بسیار خشک و جدی اجرا کرده بود به حدی که خود مسئولین سازمان صدا و سیما از او خواسته بودند که روال سابق را ادامه دهد.

حالا حکایت عادل فوتبال هم همان شده، به رغم مصاحبه های قبلی مسئولین صدا و سیما مبنی بر حمایت از نود،  از او می خواهندمصاحبه نکند، سراغ حاشیه نرود، به سازمان گیر ندهد، از فدراسیون فوتبال چیزی نگوید و …

برنامه دیشب 90 نبود. بازی نامه کاره رها شده بود با لگد آمده بودند روی دل عادل، درست مثل دروازه بان بحرین که با لگد رفت رو دل علی دایی، اما دایی برگشت!  عادل هم بر می گردد. الان زمستان است اما تمام می شود و رو سیاهی می ماند به ذغال…

تومار اینترنتی حمایت از عادل فردوسی پور  اینجاست.

(با اجازه آماتور)

همه برای حمایت از عادل فردوسی پور و برنامه جذابش کلیک کنید.تنها سه روز به خاطر فردوسی پور از خطوط 0912 استفاده نکنیم.

کمپین حمایت از نود

فشار دولتی ها بر ورزشی نویسان (یادداشت مازیار ناظمی)

تمام سرداران فوتبال

نامه به کفاشیان

نگاشته شده توسط: arasava | ژانویه 12, 2009

پایان تردید

خاتمی: یا من نامزد خواهم شد یا جناب آقای میر حسین موسوی

راستش من ازاین 2 خاتمی را بیشتر ترجیح می دهم یا می دادم، به این دلیل که میرحسین کمتر موضع گیری کرده و نا آشناست و این چند وقت هم هر بار که اسمش بر سر زبان ها افتاد پشت بندش این بحث مطرح شد که میرحسین اصولگرا یا اصلاح طلب. یکی هم پیدا نشد بگوید که اگر ایشان اصولگرا بود چرا خانم رهنورد – همسر ایشان – بعد از کلی مدت از ریاست دانشگاه الزهرا کنار گذاشته شد(اینم همینجوری گفتم که یه چیزی گفته باشم). اما حالا با صحبت های خاتمی تا حدود زیادی با حمید مافی رفیق شهرستانیم!! D: موافقم که خاتمی باید کنار بایستد و رییس جمهور معرفی کند. ا میرحسنی که خاتمی معرفی کند – عنی اصلاح طلب باشد –  موافق موافقم و معتقدم در صورت پیروزی که احتمالش فراوان است (من یکی اینبار غلط کنم رای ندم)  این بار دو نفر کار را پیش خواهند برد که با هم هماهنگ تر خواهند بود.

این وسط فقط می ماند کروبی که این بار در نقش کلاچ قبل از ترمز ظاهر شده و باید دید بعد این همه حرف چه کار میکند و آیا این همه حرف اصالت داشته یا نه؟


نگاشته شده توسط: arasava | ژانویه 8, 2009

عنوانی ندارد این مرگ

آنکه دائم هوس سوختن ما میکرد

کاش می آمد و از دور تماشا می کرد

و گویا آمده اند و دست افشان و پا کوبان نگاه میکنند

و اینجا اما دست افشان نیست رها شده در میان تلی از خاک

باید از نزدیک نگاه کرد، تمدن بشر را از دفن قابیل تا کودکان بیگناه در غزه …

Older Posts »

دسته‌بندی